از امروز خودمو بردم تو ترک اینترنت گوشیم و تمدیدش نکردم
احساس کردم خیلی همه وقتم رو الکی میگیره
فعلا که حالم خوبه و تنم هم درد نمی کنه
((قبلا خیلی از حافظه م نا امید بودم،
از وقتی وایبر بازی رو شروع کردم
به خودم امیدوار شدم))
چندین سال پیش یعنی مثلا تا همین 15 سال پیش
#1
عمدتا نهایت خلاف جوونهای همسن و سال و قبل از اون
این بود که یه جوری مسیرشون رو تغییر بدن که مثلا طرف رو ببینن
یا دیگه خلاف ترها و اونهایی که سر نترس داشتن نامه می نوشتن
بعدا ترش نهایت امکانات یه کارت تلفن بود، که طرف زنگ میزد خونه طرف تا بالاخره گوشی رو برداره
#2
الان روابط دیگه خیلی آزادتر اون وقتاس
ولی از اونجایی که خانواده ها معمولا مال یک نسل قبل هستند
هنوز پا به پای جوونها با خیلی مسایل کنار نمیان
اغلب خانواده ها با وجود دوستی از جنس مخالف کنار اومدن
ولی اینکه سطح روابط چقدر باشه هنوز هماهنگ نیست
و از اونجایی که بچه ها جلوترهستن ، حتما یه راهی برای پیچوندن خانواده ها پیدا می کنن
امکانات جوونها هم خیلی بیشتر شده موبایل و خطهای شارژی و مهمونی و اینستاگرام
نتیجه این شده که الان مامان و خاله های من عضو انواع شبکه های اجتماعی شدن ولی بچه هاشون تو دوستاشون
نیستن
احتمالا اگه من بودم دو سری پروفایل داشتم، یه سری برای مصارف خانوادگی و یه سری هم برای دوستان
#1 :
بعضی وقتا ، وقتی از بعضی آدمها دور میشی
تازه می فهمی
چه شانسی آوردی که دیگه کنار خودت نداریشون
فنگ شویی
حتی برای روابط هم خیلی لازم ه
#2
(( میگن گله تاب خورده ، بز گر افتاده جلو ))
فکر کردن و تعقل تعطیل
منتظریم ببینیم کی چی میگه و چیکار می کنه
ما هم دنبالش
توی یکی از گروههای جدی کاری ، یه بنده خدایی (از نوع معلوم الحال)
گفته بود از این به بعد بجای ارسال استیکر "لایک" که در فرهنگ ما معنی خوبی نداره
یه شاخه گل ارسال کنیم (عمدتا کاربرد احساسی داره )
البته مسلما ما لایک رو برای تایید می فرستادیم
و اصلا و ابدا قصد فحش ناموسی به دوستان و همکاران نداشتیم
حالا از اون به بعد هر وقت یکی یادش میره و لایک می فرسته
یه سری شیپورچی
میگن این حرف زشتی ه ، آخخ اخخ آخخ !!!!!
به نظر شما
آیا
وقتی به یه نفر که رو عرشه ی کشتی در حال غرق شدن
داره با جدیت ویالون میزنه
بعد از تو دعوت میکنه همراهی کنی
بگی
یه نگاه به دور و برت بنداز
باید ناراحت بشه؟
به نظر من مهمترین ویژگی همسرجان اینه که
زندگی کردن بلده
.
(( اینو وقتی داشتم به یه سری آدمهای دیگه نگاه می کردم و تلاش می کردم بفهمم اینها از چی این آدم خوششون اومده و به
چه امیدی باهاش زندگی می کنن و چرا من هیچوقت نمی تونم یه همچین آدمهایی رو تحمل کنم ))