مدرسه پسر خانم همکار می خواد بچه های رو برای تشویق آخر هفته سه روزه ببره شمال
ایشون تماس گرفتن با مشاور مدرسه که آخه این چه فصل شمال بردن ه و الان خطرناکه و ...
مشاور افاضات فرمودند شما نگران نباشید ما "صدقه" کنار میذاریم
چند شب پیش حسابی بارون میومد
ما هم برای کارهایی تا دیر وقت بیرون بودیم ، و چون دیر شده بود تصمیم گرفتیم شام رو هم بخوریم و بعد بریم خونه
خوب توی اون باروووووون ، تنها مشتری رستوران هم ما بودیم ، سفارش رو دادیم و منتظر شدیم
بعد از مدتی طرف دوتا ظرف کباب آورد گذاشت روی میز و رفت ، یکمی صبر کردیم دیدیم خبری نشد
همسر گارسون رو صدا زد که آقا ما برنج هم سفارش داده بودیم ،
طرف گفت آآآآآآآآ من برنجها رو گذاشتم برای اون میز (احتمالا خورزوخان)
و رفت و آوردشون
:دی
ادامه دارد ...