آقای همکار تو یه طبقه از خانه پدریش زندگی می کنه
هفته چند بار هم می کنه تو چشم ما که ما خانواده سنتی هستیم
و برای هم میمیریم و بدون هم نمی تونیم
و از رسوماتشون و تفریحات دسته جمعی شون میگه
حالا پدر و بزرگ خانواده چند وقت پیش سکته کردن
بچه ها هم سریع طرف رو رسوندن بیمارستان
و رفتن کلی شمع مشکی و ظرف یکبار مصرف و هر چیز دیگه ای که ممکنه تو مراسم اسمشو نبر لازم بشه خریدن
داشت تعریف می کرد
ما : آیکون چشم گرد :-oooo
سلام
جالبه! چه قدر آینده نگری کردند! احتمالا می خواستند در آن زمان راحت تر دسته جمعی عزاداری کنند
والا چی بگم، من هر جوری فکر کردم به نتیجه نرسیدم
سنتی ها همیشه میگن کار از محکم کاری عیب نمیکنه، این سکته نشد، سکته بعدی انشالله
احتمالا !
این جور ادمها رو دیدم ، کلا عشق هیئت دارند !
هیاتی زندگی میکنن ، هیاتی حشر و نشر میکنن ، طبیعتا مرگ و میر هم اداب و مراسم خودش رو دارن براشون که ترجیحا مشق اونرو هم میکنند بر حسب غریزه ...
کاملا درسته ولی آخه مرگ و میر عزیز ، آخرین چیزی ه که آدم بهش فکر می کنه، بیشتر ترجیح میده امیدوار باشه