غزی

روزانه هام - خاطره بازی از هر دری

غزی

روزانه هام - خاطره بازی از هر دری

با اینها شدیم 70 میلیون

چند شب پیش  حسابی بارون میومد

 

ما هم برای کارهایی تا دیر وقت بیرون بودیم ، و چون دیر شده بود تصمیم گرفتیم شام رو هم بخوریم و بعد بریم خونه

 

خوب توی اون باروووووون ، تنها مشتری رستوران هم ما بودیم ، سفارش رو دادیم و منتظر شدیم

 

بعد از مدتی طرف دوتا ظرف کباب آورد گذاشت روی میز و رفت ، یکمی صبر کردیم دیدیم خبری نشد

 

همسر گارسون رو صدا زد که آقا ما برنج هم سفارش داده بودیم ،

 

طرف گفت آآآآآآآآ من برنجها رو گذاشتم برای اون میز (احتمالا خورزوخان


و رفت و آوردشون

:دی


ادامه دارد ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.