غزی

روزانه هام - خاطره بازی از هر دری

غزی

روزانه هام - خاطره بازی از هر دری

زندگی ...

عروسکی که در پنج سالگی خراب شد و کلی غصه اش را خوردیم ، در ده سالگی دیگر اصلا اهمیت نداشت ...


نمره امتحانی که در دبیرستان کم شدیم و آنقد بخاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد ، در دوران دانشگاه برایمان بی اهمیت بود و کلا فراموش شد


آدمی که در اولین سال دانشگاه آنقدر بخاطرش غصه خوردیم واشک ریختیم و دنیایمان ویران شد، در سی سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور دور شده که حتی ناراحتمان هم نمی کند ...


و چکی که برای پاس کردنش در سی سالگی آنقدر استرس و بی خوابی کشیدیم، در چهل سالگی یک کاغذ پاره بی ارزش و فراموش شده است...


پس یقین داشته باش که مشکل امروزت، اینقدرها هم که فکر میکنی بزرگ نیست...

این یکی هم حل می شود ...

میگذرد و تمام می شود ...

غصه خوردن برای این یکی هم همانقدر بی اهمیت است که در سی سالگی برای خراب شدن عروسک پنج سالگی ات غصه بخوری !!!

همه مشکلات همان عروسک پنج سالگی است ... شک نکن !!!


همواره در صلح و آرامش باشید





از تلگرام .....

فنگ شویی

  

 دوستان و همراهان همیشگی عزیزم  

یکی از دوستانم یک کانال فنگ شویی راه اندازی کرده و من هم در مدیریت صفحه ش بهش کمک می کنم  

سعی می کنیم مثالهای کاربردی از زندگی روزمره توش بذاریم و قدم به قدم از کارهایی که در این مسیر باید انجام بشه بگیم  

از شما هم دعوت می کنم عضور کانال بشید و اگه دوستش داشتید به دوستانتون هم معرفی ش کنید:    

https://telegram.me/Fengshooiiforideallife

 

اگه نظر و پیشنهادی هم داشتید خوشحال می شیم بشنویم :)

 

خرید

پارسال به اتفاق مامان م و همسر رفته بودیم خرید

توی پاساژ هر کدوم با سرعت مطلوب خودمون مغازه ها رو نگاه می کردیم

و هر از گاهی هم بهم سر میزدیم ببینیم چی پیدا کردیم


یه مردونه فروشی هست که من عاشقشم و همسر هم زیاد ازش خرید میکنه


آقای فروشنده با تمام انرژی و هیجانش داشت یه پالتو رو پرزنت می کرد

همسر هم خوشش اومده بود ولی سر جنسش دو به شک بود و  چند تا سوال پرسیده بود


من رفتم تو ، سلام علیک با آقای فروشنده و همسر جنس رو نشون داد

من : این خیلی خوشگله ولی گوله گوله نمیشه این جنس؟


فروشنده: نه خانوم این چه حرفی ه ، این عالیه و اینها


صحنه بعد: ورود مامان به مغازه / سلام و علیک

مامان اینو ببین


مامانم : عه ، این که گوله گوله میشه


خنده حضار :)))))))))

عصبانیت آقای فروشنده :D (شما چرا همه تون همینو میگید)

بعد اون خاطره ،  یک ساله همسر دیگه تو اون مغازه نمیاد



خاطرات آسانسوری

آسانسور و آینه ش همیشه یکی از سرگرمی های من بوده،  

 

اصلا نمیدونم چرا من و همسر دوست داریم توی آسانسور،  

 

غیر از ورانداز کردن خودمون، توی آینه برای هم شکلک در بیاریم و قربون هم بریم و بخندیم و یا اخم کنیم 

 

همه چی خوب و خوش بود تا اینکه نمیدونم چرا مدیریت تصمیم گرفت داخل آسانسور هم دوربین نصب کنه 

 

ما که از تفریحمون نگذشتیم 

 

ولی هر روز که با قیافه جدی از جلوی نگهبانی ساختمون رد میشم به خاطراتی که از ما داره فکر میکنم ، به روح دوربین دعا میکنم 

  

اردوی مدرسه

مدرسه پسر خانم همکار می خواد بچه های رو برای تشویق آخر هفته سه روزه ببره شمال


ایشون تماس گرفتن با مشاور مدرسه که آخه این چه فصل شمال بردن ه و الان خطرناکه و ...


مشاور افاضات فرمودند شما نگران نباشید ما "صدقه" کنار میذاریم