وقتی پدر جان همراه ما سریال لطیفه رو می بینه و من دارم کاراکتر ها رو براش توضیح میدم:
این رییس بیمارستان ه ، کله گنده ی خلاف کارا ، تو کار پولشویی و قاچاق اعضای بدن انسان و ... س
این پسر ه نوچه ی اونه ، این دختره رو دزدیده و بعد خواهرش رو با تهدید مجبور به پولشویی کرده
این پلیس ه ولی با اون خلافکارا (آدم اولی ه) همدست ه
این شوهر اونه ولی دوست پسر معشوقه ی اون بوده، بخاطر پول اومدن با این خانواده ها وصلت کردن
اون ...
این پسره، پسر اون آدم خلاف گنده هس، ولی آدم خوبی ه ...... "فقط" الکلی ه
بیست سال پیش، ١٨ ت.یر روز تولد دوستم بود، رفیق گرمابه و گلستان / همیشه تبریک بازی داشتیم
شانزده سال پیش، ١٨ ت.یر خوشحال و خندان، عروسی دوست خوبم بودیم تو هتل لاله
آخر شب مسیرمون از جلوی کوی میگذشت که برسیم به خونه عروس
اشتباه پیچیدیم، بی خیال شدیم دیگه نرفتیم
فردا صبح ش شنیدیم جواب اعت.راض دان.شجو ها رو مسالمت امیز میدادن
سه سال پیش سحرگاه ١٨ ت.یر ، خبر دادن مادر بزرگم به رحمت خدا رفته
مراسم بادبودش رو تو مسجد ... توی کوی گرفتیم ،
چون برای اون روز و ساعت فقط اونجا ، جا میداد
فکر کنم سفارش روح مامانبزرگم بود
الان/ امروز ١٨ م، در حالیکه برای مراسم یادبود مامانبزرگ عزیزم اماده میشم
یه پیغام تو گروه دانشکده میذارم به مناسبت...
و بعد دو تا پیام به این دوست و اون دوست تبریک میگم
ولی بدترش اینه که هنوز اندر خم یک کوچه ایم :(
3. هیچ چیزی که خاطره ای/کاری رو در ذهن ما زنده میکنه کنار سرمون نمی گذاریم مثل روزنامه، عکس، وسایل کار، اتو و میز اتو و ....
در نهایت یه اتاق خواب ایده آل ، نحوه قرارگیری تخت نسبت به در و پنجره به این صورت هستش
مهم : دوستان اونجایی که گفتم ساعت و گل خشک و آینه حرامه ، تقویم رو یادم رفت ، تقویم به در و دیوار نمی زنیم و روی میز نمی ذاریم ، اگه خواستیم توی کشو.